بالهايش زخمى, پاهايش خسته, خسته از اوارگى در غربت،
مى كشيدش تن يخ زده اش را به سوى مأمن،
مرهم زخمهايش اشك، همصدايش آه و اميدش در دور دست،
هموطن از خواب خود خواسته برخيز, او خود تويى از خود به تو نزديكتر.
تقديم به یادگار ندا، کاسپین ماکان
مى كشيدش تن يخ زده اش را به سوى مأمن،
مرهم زخمهايش اشك، همصدايش آه و اميدش در دور دست،
هموطن از خواب خود خواسته برخيز, او خود تويى از خود به تو نزديكتر.
تقديم به یادگار ندا، کاسپین ماکان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر