۲۸ آبان ۱۳۹۰

جغدِ پیر

شب است و امیدم واهی
روز رفته است و نماندِ جز آهی
پرستوهای مهاجر وامانده از سفر
شب است و سرما و جغدِ بی‌ خبر
گردنکشان و شادمان به هر طرف
می نگرد خستگان را بدون هدف
می‌خواند از سرِ مستی و شعف
منم من سرورِ سرکوب گرانِ عشق و دف
چه هستند آن پرستوهای مهاجر
که گویند، وامانده از سفر؟!
این ها همه شایعات است و مشتی چرند
دست، دستِ بیگانگان است در این ترفند
اینجا همه چیز عالیست،
گل های سوسن همه جا باقیست.
ستاره می درخشد در آسمان،
جوی همچنان جاریست.
جویش گر‌ سرخ است، از سر شادمانیست
لاله‌هایش گر‌ سوسن مینمایند از خاک، عالیست
می‌خواند و می‌خواند رجزگویان
با غبغبی پر از باد، پر از خالیست
دگر نور نیامد، روز نیامد،عشق نیامد
جغدِ پیر دروغ‌هایش همچنان باقیست...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر