۳ آبان ۱۳۹۱

پیشنهاد متواضعانه


سریع حاضر شدم. باید به موقع به کلاس ساعت 8 می رسیدم.

البته از خونمون تا دانشگاه راه زیادی نبود و اگر قدم هامو بلند بر می داشتم بین 10 تا 15 دقیقه می رسیدم.
ترم پاییزه بود و من هم دیوانه ی هوای صبح پاییزی پس مصمم شدم پیاده بروم.
چند قدمی بیشتر نرفته بودم که پشیمان شدم چرا که راننده های خیری که از خواب شیرین صبحشان زده بودند قصد داشتند بدون دریافت کرایه و حتی با پرداخت پول فقط و فقط در راه رضای خداوند عابران پیاده مونث را به مقصد برسانند، با توجه به بنزین سهمیه ای و گران قبول تقاضایشان کاملا بی انصافی بود. به علت اصرار بیش از حد این نیکوکاران محترم مجبور شدم همین مسیر کوتاه را با اتوبوس بروم.
طبق معمول ازدحام و شلوغی جلوی دانشگاه سرسام اور بود.
بیشتر از جمعیت دانشجویان ماموران نیروی انتظامی در محل مستقر بودند و با چشمان تیز بینشان زل زده بودند به اندام دانشجویان مونث که مبادا چشم های هرزه ی دانشجویان مذکر و سایر عابرین نوامیس مملکت را درسته بخورد. البته همه ی این تدابیر بخاطر امنیت خودمان بود نه چیز دیگر زیرا که تیپ و هیکل این سربازان اسلام فقط و فقط ساخته شده بود برای ماموریت های این چنین امنیتی، اغلب ایشان قدی بین 150 تا 160 داشتند و به همین ابعاد هم چشم.
صف طولانی جلوی درب ورودی بانوان کشیده شده بود مبادا فکر کنید این صف برای دریافت کتاب های درسی و مفید منتشر شده مخصوص دانشجویان بود، علت فراتر از این ها بود تک تک این دانشجویان باید از مقابل 2 یا 3 مامور خانوم کاملا محترم و عقاب چشم عبور می کردند، چرخی میزدند تا برجستگی های بدنشان خدای ناکرده برجسته نباشد. بعد از این بازرسی تکنیکی نوبت به بازرسی آرایش صورت، مو و ناخن می رسید. خب شکر خدا این مرحله را هم گذراندیم دقایقی زود تر از 8 در کلاس بودم. معمولا پسر های کلاس در یک جا متمرکز می نشستند یا در ردیف های عقب کلاس یا جلو یا به هر حال گوشه ای جدا.
درس اخلاق داشتیم که جزء دروس عمومی بود و استاد بانوی محترمی که کل پسرها را از حضور در کلاس معاف کرده بود به علت این که حضورشان را با ما به صورت مختلط اخلاقی نمی دانست و پسر ها هم ول معطل بین کلاس و دفتر گروه آواره بودند.
اخیرا زمزمه های را مبنی بر طرح تفکیک سازی جنسیتی در دانشگاه ها شنیده بودم که خب البته من اجرای این طرح را تا کنون فقط در مورد توالت های عمومی دیده بودم.
ما مونثی ها چقدر دردسر ساز بودیم خودمان نمیدانستیم و البته هزینه ساز هم بودیم که هر سال هم درصد و امار دردسر سازی مان بالا می رفت.
توجه می فرمایید که اجراسازی این طرح اخیر چقدر نیاز به هزینه گزاف، بررسی جامع و صد البته هوش فراوان دارد که خب شکر خداوند این اخری را زیاد داریم.
نمیدانم چرا یکمرتبه حس بدی درون وجودم پخش میشد، حس زیادی بودن دردسر ساز بودن و شاید هم مهم بودن!! نمیدانم!!
وسط روز با چندی از دوستان به بوفه دانشگاه رفتیم اما به محض ورود گارد امنیتی بوفه که شدیدا احساس خطر کرده بودن با پیراهن های سفید یقه دیپلماتی و ریش های پر پشت با صدا و نگاه های غضب الودشان محترمانه از ما خواهش کردند که دیگر به این بوفه که اختصاص به برادران دارد نرویم وقت رفتن به بوفه بالای را نداشتیم پس راهمان را کج کردیم و برگشتیم سر کلاس خب حق مان بود خودمان باید مقید به نرفتن به اینجور مکان ها میبودیم.
کلاس های عصر هم تمام شد خیلی خسته بودم و حوصله پیاده رفتن هم نبود و از اتوبوس هم که خبری نبود. کم تر سوار تاکسی میشدم چون در صندلی های عقب تاکسی به علت نزدیکی بیش از حد اناث و ذکور اسلام خیلی خیلی در مخاطره بود اما خوشبختانه تاکسی یافتم که صندلی کنار راننده خالی بود و خب کاملا هم بی اشکال زیرا بین این 2 صندلی دنده تعبیه شده بود و فاصله ها کاملا رعایت میشد. رادیو تاکسی روشن بود و یکی از دانشمندان اسلامی در حال نطق کردن بود که تمامی بلاهای طبیعی از تاریخ انقضای زمین در 2012، سیل، زلزله، طوفان، تگرگ، رعد و برق، صاعقه، کولاک، گردباد، گردآب، باد شدید، خشک سالی تا آب گرفتگی معابر همگی بخاطر بد حجابی و بی حجابی بانوان است. وای که نمیدانید چقدر خجالت کشیدم از حضور ذکور داخل تاکسی. خوشبختانه زود به مقصد رسیدیم و پیاده شدم اما حس بدی داشتم حس خیلی خیلی بدی توام با شرم و گناه باید فکری می کردم باید کاری می کردم از هزینه مینی ماموران نیروی انتظامی، بازرسان پوششی، گارد ویژه بوفه ها تا اجرای طرح تفکیک سازی جنسیتی همش تقصیر ما اناثی ها بود نمیدانی به همان اندازه هزینه سنگین مادی غمی معنوی روی شانه هایم سنگینی میکرد دلم میخواست "زمین دهن باز کند و مرا ببلعد" نمیدانم چرا این جمله اخری چندین بار در سرم بار گیری شد فکر کنم راه حل را یافته بودم چاره کار در همان سال های نخست اسلام پنهان بود "زنده به گور کردن دختران" ما سالیان درازی ناعادلانه قضاوت می کردیم در حالی که حل این مشکل در دسته همان اعرابی بود که ما به اشتباه جاهل می خواندیمشان البته در آن عصر عمل "زنده به گور کردن دختران" منتقدینی هم داشت چرا که آنان راه استفاده بهینه از این دخترکان را یافته بودند که همانا صیغه ی دخترکان خردسال بود، اما شکر خدا مسئله صیغه در جامعه ما جا افتاده و کار بردی شده بود و فقط میماند تمرکز به روی طرح "زنده به گور کردن اناث" .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر